Bible

Designed

For Churches, Made for Worship

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Mark 3

:
Farsi - PCB
1 در كفرناحوم عيسی بار ديگر به كنيسه رفت و در آنجا مردی را ديد كه دستش از كار افتاده بود.
2 آن روز شنبه بود؛ به همين دليل مخالفانش مواظب بودند تا اگر آن مرد را در آن روز شفا بخشد، اين موضوع را بهانه‌ای قرار دهند و او را متهم كنند به اينكه دستورات مذهبی را زير پا می‌گذارد.
3 عيسی ازآن مردخواست كه درمقابل همه بايستد.
4 سپس رو به مخالفانش كرد و فرمود: «بنظر شما روز شنبه برای چيست؟ برای نيكی كردن است يا بدی كردن؟ برای نجات دادن جان است يا برای هلاک ساختن آن؟» هيچكس حرفی نزد.
5 عيسی كه از سنگدلی آنان به خشم آمده بود، نگاهی غضب‌آلود بر ايشان انداخت، و به آن مرد فرمود: «دستت را دراز كن!» مرد دستش را دراز كرد و همان لحظه شفا يافت.
6 فريسيان بلافاصله از كنيسه خارج شدند و نزد افراد حزب «هيروديان» رفتند و با يكديگر مشورت كردند تا راهی بيابند كه عيسی را بكشند.
7 در اين ضمن، عيسی به همراه پيروانش بسوی ساحل درياچه رفت و جمعی بيشمار از اهالی جليل و يهوديه و اورشليم و همچنين از سرزمين ادوميه و از آنطرف رود اردن، حتی از صور و صيدون به دنبالش روانه شدند، زيرا خبر معجزات او را شنيده بودند.
8
9 جمعيت بقدری زياد بود كه به شاگردانش فرمود قايقی برايش آماده نگاه دارند تا اگر لازم شد سوار شده، از ازدحام مردم دور بماند،
10 زيرا آن روز، بسياری را شفا می‌بخشيد، بطوری كه تمام بيماران بسوی او هجوم می‌آوردند تا به او دست بزنند و شفا بيابند.
11 كسانی نيز كه گرفتار ارواح پليد بودند، وقتی چشمشان به او می‌افتاد، در مقابلش به خاک می‌افتادند و فرياد برآورده، می‌گفتند: «تو فرزند خدا هستی!»
12 ولی عيسی با تأكيد زياد، به آنها می‌فرمود كه نزد مردم او را شهرت ندهند.
13 سپس عيسی به تپه‌ای برآمد و از آنانی كه منظور نظرش بودند، دعوت كرد تا نزد او بروند.
14 سپس، از ميانشان دوازده نفر را برگزيد تا شاگردان هميشگی او باشند و ايشان را بفرستد كه پيام خدا را به گوش مردم برسانند، بيماران را شفا دهند و ارواح پليد را بيرون كنند.
15
16 آن دوازده نفر اينان هستند: شمعون (كه عيسی او را «پِطرُس» لقب داد)؛ يعقوب و يوحَنّا (كه پسران زبدی بودند و عيسی آنان را «پسران رعد» لقب داد)؛ اندرياس، فيليپ، بَرتولُما، متّیٰ، توما، يعقوب (پسر حلفی)، تِدّی، شَمعون (عضو حزبی بود كه برای برانداختن دولت روم در اسرائيل فعاليت می‌كرد)؛ و يهودا اِسخَريوطی (همان كه بعداً به عيسی خيانت كرد).
17
18
19
20 وقتی عيسی به خانه‌ای كه محل اقامتش بود بازگشت، باز عدۀ زيادی جمع شدند، بطوری كه حتی فرصت غذا خوردن نيز پيدا نكرد.
21 نزديكانش با شنيدن اين خبر آمدند تا او را به خانه‌اش ببرند، چون فكر می‌كردند عقلش را از دست داده است.
22 عده‌ای از علمای دينی نيز كه از اورشليم آمده بودند، می‌گفتند: «شيطان كه رئيس ارواح ناپاک است به جلدش رفته، و به همين دليل روحهای ناپاک از او فرمان می‌برند.»
23 عيسی ايشان را خواست و مَثَلها زده، از ايشان پرسيد: «چگونه ممكن است شيطان خودش را بيرون براند؟
24 مملكتی كه بين مردمش دو دستگی ايجاد شود، نابود می‌شود.
25 خانواده‌ای كه بين اعضايش تفرقه باشد، از هم می‌پاشد.
26 و اگر شيطان با خودش می‌جنگيد، قادر به انجام هيچ كاری نمی‌شد و تابحال نابود شده بود.
27 در واقع، كسی نمی‌تواند وارد خانۀ شخصی نيرومند شود و دارايی و اموالش را غارت كند، مگر اينكه اول آن شخص را ببندد و بعد به غارت بپردازد. برای بيرون كردن ارواح پليد نيز بايد اول شيطان را بست.
28 عين حقيقت را به شما می‌گويم كه هر گناهی كه انسان مرتكب شود، قابل بخشش می‌باشد، حتی اگر كفر به من باشد.
29 ولی اگر كسی به روح‌القدس كفر گويد، خدا هرگز او را نخواهد بخشيد و بار اين گناه تا ابد بر دوش او خواهد ماند.»
30 عيسی اين را به اين علت گفت كه مردم بجای اينكه معجزات او را ناشی از قدرت روح‌القدس بدانند، می‌گفتند كه او بقدرت شيطان معجزه می‌كند.
31 آنگاه مادر و برادران عيسی آمدند و بيرون آن خانۀ شلوغ، منتظرش شدند و كسی را فرستادند تا او را خبر كند.
32 در حاليكه عيسی در ميان عده‌ای نشسته بود، به او پيغام داده، گفتند: «مادر و برادرانت بيرون منتظر هستند.»
33 در پاسخ ايشان فرمود: «مادر من كيست؟ برادرانم چه كسانی هستند؟»
34 و نگاهی به آنانی كه در اطرافش نشسته بودند، انداخت و فرمود: «اينان مادر و برادرانم هستند.
35 هر كه خواست خدا را بجا آورد، او برادر و خواهر و مادر من است.»