Bible

Simplify

Your Church Tech & Streamline Your Worship

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Exodus 9

:
Farsi - PCB
1 آنگاه خداوند به موسی فرمود: «نزد فرعون باز گرد و به او بگو كه خداوند، خدای عبرانی‌ها می‌فرمايد: قوم مرا رها كن تا بروند و مرا عبادت كنند،
2 و گر نه تمام گله‌های اسب، الاغ، شتر، گاو و گوسفند شما را به مرض كشندۀ طاعون دچار می‌كنم.
3
4 من بين گله‌های مصريان و گله‌های اسرائيليان فرق خواهم گذاشت، بطوری كه به گله‌های اسرائيليان هيچ آسيبی نخواهد رسيد.
5 من اين بلا را فردا بر شما نازل خواهم كرد.»
6 روز بعد، خداوند همانطور كه فرموده بود، عمل كرد. تمام گله‌های مصريان مردند، ولی از چارپايان بنی‌اسرائيل حتی يكی هم تلف نشد.
7 پس فرعون مأموری فرستاد تا تحقيق كند كه آيا راست است كه از چارپايان بنی‌اسرائيل هيچ كدام نمرده‌اند. با اينحال وقتی فهميد موضوع حقيقت دارد باز دلش نرم نشد و قوم خدا را رها نساخت.
8 پس خداوند به موسی و هارون فرمود: «مشتهای خود را از خاكستر كوره پر كنيد و موسی آن خاكستر را پيش فرعون به هوا بپاشد.
9 آنگاه آن خاكستر مثل غبار، سراسر خاک مصر را خواهد پوشانيد و بر بدن انسان و حيوان دملهای دردناک ايجاد خواهد كرد.»
10 پس آنها خاكستر را برداشتند و به حضور فرعون ايستادند. موسی خاكستر را به هوا پاشيد و روی بدن مصری‌ها و حيواناتشان دملهای دردناک درآمد،
11 چنانكه جادوگران هم نتوانستند در حضور موسی بايستند، زيرا آنها نيز به اين دملها مبتلا شده بودند.
12 اما خداوند همانطور كه قبلاً به موسی فرموده بود، دل فرعون را سخت كرد و او به سخنان موسی و هارون اعتنا ننمود.
13 آنگاه خداوند به موسی فرمود: «صبح زود برخيز و در برابر فرعون بايست و بگو كه خداوند، خدای عبرانی‌ها می‌فرمايد: قوم مرا رها كن تا بروند و مرا عبادت كنند،
14 و گر نه اين بار چنان بلايی بر سر تو و درباريان و قومت خواهم آورد تا بدانيد در تمامی جهان خدايی مانند من نيست.
15 من می‌توانستم تو و قومت را با بلاهايی كه نازل كردم نابود كنم.
16 ولی اين كار را نكردم، زيرا می‌خواستم قدرت خود را به تو نشان دهم تا نام من در ميان تمامی مردم جهان شناخته شود.
17 آيا هنوز هم سرسختی می‌كنی و نمی‌خواهی قوم مرا رها سازی؟
18 بدان كه فردا در همين وقت چنان تگرگی از آسمان می‌بارانم كه در تاريخ مصر سابقه نداشته است.
19 پس دستور بده تمام حيوانات و آنچه را كه در صحرا داری جمع كنند و به خانه‌ها بياورند، پيش از آن كه تگرگ تمام حيوانات و اشخاصی را كه در صحرا مانده‌اند از بين ببرد.»
20 بعضی از درباريان فرعون از اين اخطار خداوند ترسيدند و چارپايان و نوكران خود را به خانه آوردند.
21 ولی ديگران به كلام خداوند اعتنا نكردند و حيوانات و نوكران خود را همچنان در صحرا واگذاشتند.
22 آنگاه خداوند به موسی فرمود: «دستت را بطرف آسمان دراز كن تا بر تمامی مصر تگرگ ببارد، بر حيوانات و گياهان و بر تمامی مردمی كه در آن زندگی می‌كنند.»
23 پس موسی عصای خود را بسوی آسمان دراز كرد وخداوند رعد و تگرگ فرستاد و صاعقه بر زمين فرود آورد.
24 در تمام تاريخ مصر كسی چنين تگرگ و صاعقۀ وحشتناكی نديده بود.
25 در سراسر مصر، تگرگ هر چه را كه در صحرا بود زد، انسان و حيوان را كشت، نباتات را از بين برد و درختان را در هم شكست.
26 تنها جايی كه از بلای تگرگ در امان ماند، سرزمين جوشن بود كه بنی‌اسرائيل در آن زندگی می‌كردند.
27 پس فرعون، موسی و هارون را به حضور خواست و به ايشان گفت: «من به گناه خود معترفم. حق به جانب خداوند است. من و قومم مقصريم.
28 حال از خداوند درخواست كنيد تا رعد و تگرگ تمام شود و من هم بی‌درنگ اجازه خواهم داد شما از مصر بيرون برويد.»
29 موسی گفت: «بسيار خوب، بمحض اينكه از شهر خارج شوم دستهای خود را بسوی خداوند دراز خواهم كرد تا رعد و تگرگ تمام شود تا بدانی كه جهان از آن خداوند است.
30 ولی می‌دانم كه تو و افرادت باز هم از خداوند اطاعت نخواهيد كرد.»
31 (آن سال تگرگ تمام محصولات كتان و جو را از ميان برد، چون ساقهٔ جو خوشه كرده و كتان شكوفه داده بود،
32 ولی گندم از بين نرفت، زيرا هنوز جوانه نزده بود.)
33 موسی قصر فرعون را ترک كرد و از شهر بيرون رفت و دستهايش را بسوی خداوند بلند كرد و رعد و تگرگ قطع شد و باران بند آمد.
34 ولی وقتی فرعون و درباريان او اين را ديدند، باز گناه ورزيدند. آنها به سرسختی خود ادامه دادند و همانطور كه خداوند توسط موسی فرموده بود، اين بار هم بنی اسرائيل را رها ننمودند.