Bible

Engage

Your Congregation Like Never Before

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Exodus 8

:
Farsi - PCB
1 خداوند به موسی فرمود: «پيش فرعون برگرد وبه او بگو كه خداوند چنين می‌فرمايد: بگذار قوم من بروند و مرا عبادت كنند؛
2 و گر نه سرزمينت را پر از قورباغه خواهم نمود.
3 رود نيل بقدری از قورباغه پر خواهد شد كه قورباغه‌ها از آن بيرون آمده، به كاخ تو هجوم خواهند آورد و به خوابگاه و بسترت و نيز خانه‌های درباريان و تمام قوم تو رخنه خواهند كرد، بطوری كه حتی تغارهای خمير و تنورهای نانوايی را پر خواهند ساخت و از سر و رويتان بالا خواهند رفت.»
4
5 سپس خداوند به موسی فرمود: «به هارون بگو كه عصای خود را بسوی رودخانه‌ها، چشمه‌ها و حوضها دراز كند تا قورباغه‌ها بيرون بيايند و همه جا را پر سازند.»
6 هارون چنين كرد و مصر از قورباغه پر شد.
7 ولی جادوگران مصری هم با جادوی خود، همين كار را كردند و قورباغه‌های بسيار زيادی پديد آوردند.
8 پس فرعون، موسی و هارون را فرا خواند و گفت: «از خداوند درخواست كنيد اين قورباغه‌ها را از ما دور كند و من قول می‌دهم بنی‌اسرائيل را رها كنم تا بروند و برای خداوند قربانی كنند.»
9 موسی در جواب فرعون گفت: «زمانی را معين كن تا برای تو و درباريان و قومت دعا كنم و تمام قورباغه‌ها بجز آنهايی كه در رود نيل هستند نابود شوند.»
10 فرعون گفت: «فردا.» موسی جواب داد: «اين كار را خواهم كرد تا تو بدانی كه مثل خداوند ما خدايی نيست.
11 تمام قورباغه‌ها از بين خواهند رفت، بجز آنهايی كه در رود نيل هستند.»
12 موسی و هارون از دربار فرعون بيرون آمدند و موسی از خداوند خواهش كرد تا قورباغه‌ها را از بين ببرد.
13 خداوند هم دعای موسی را اجابت فرمود و تمام قورباغه‌ها در سراسر مصر مردند.
14 مردم آنها را جمع كرده، روی هم انباشتند، آنچنانكه بوی تعفن همه جا را فرا گرفت.
15 اما وقتی قورباغه‌ها از بين رفتند، فرعون باز هم دل خود را سخت كرد و همانطور كه خداوند فرموده بود راضی نشد قوم اسرائيل را رها كند.
16 آنگاه خداوند به موسی فرمود: «به هارون بگو كه عصای خود را به زمين بزند تا سراسر مصر از پشه پر شود.»
17 موسی و هارون همانطور كه خداوند به ايشان فرموده بود عمل كردند. وقتی هارون عصای خود را به زمين زد انبوه پشه سراسر خاک مصر را فرا گرفت و پشه‌ها بر مردم و حيوانات هجوم بردند.
18 جادوگران مصر هم سعی كردند همين كار را بكنند، ولی اين بار موفق نشدند.
19 پس به فرعون گفتند: «دست خدا در اين كار است.» ولی همانطور كه خداوند فرموده بود، دل فرعون باز نرم نشد و به موسی و هارون اعتنايی نكرد.
20 پس خداوند به موسی فرمود: «صبح زود برخيز و به كنار رودخانه برو و منتظر فرعون باش. وقتی او به آنجا آيد به او بگو كه خداوند می‌فرمايد: قوم مرا رها كن تا بروند و مرا عبادت كنند،
21 و گرنه خانهٔ تو و درباريان و تمام مردم مصر را از مگس پر می‌كنم و زمين از مگس پوشيده خواهد شد.
22 اما در سرزمين جوشن كه محل سكونت بنی‌اسرائيل است، مگسی نخواهد بود تا بدانی كه من خداوند اين سرزمين هستم
23 و بين قوم تو و قوم خود فرق می‌گذارم. اين معجزه فردا ظاهر خواهد شد.»
24 خداوند بطوری كه فرموده بود، قصر فرعون و خانه‌های درباريان را پر از مگس كرد و در سراسر خاک مصر ويرانی به بار آمد.
25 پس فرعون، موسی و هارون را احضار كرد و به آنها گفت: «بسيار خوب، به شما اجازه می‌دهم كه برای خدای خود قربانی كنيد، ولی از مصر بيرون نرويد.»
26 موسی جواب داد: «ما نمی‌توانيم در برابر چشمان مصريان حيواناتی كه آنها از كشتنشان كراهت دارند، برای خداوند، خدای خود قربانی كنيم؛ چون ممكن است ما را سنگسار كنند.
27 ما بايد به مسافت سه روز راه، از مصر دور شويم و طبق دستور خداوند، در صحرا برای خداوند، خدای خود قربانی كنيم.»
28 فرعون گفت: «من به شما اجازه می‌دهم تا به صحرا برويد و برای خداوند، خدای خود قربانی تقديم كنيد؛ ولی زياد دور نشويد. حال، برای من دعا كنيد.»
29 موسی گفت: «وقتی از اينجا خارج شوم، نزد خداوند دعا خواهم كرد و فردا اين بلا از تو و درباريان و مردم مصر دور خواهد شد. اما مواظب باش بار ديگر ما را فريب ندهی، بلكه بگذاری قوم من برود و برای خداوند قربانی تقديم كند.»
30 پس موسی از حضور فرعون بيرون رفت و نزد خداوند دعا كرد.
31 خداوند دعای موسی را اجابت فرمود و تمام مگسها را دور كرد، بطوری كه حتی يک مگس هم باقی نماند.
32 ولی اين بار نيز دل فرعون نرم نشد و اجازه نداد قوم اسرائيل از مصر بيرون بروند.