Bible

Say Goodbye

To Clunky Software & Sunday Tech Stress!

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Acts 26

:
Farsi - PCB
1 اغريپاس به پولس گفت: «اجازه داری ماجرا را بازگو كنی.» آنگاه پولس دست خود را دراز كرده به دفاع از خود پرداخت:
2 «اعليحضرتا، برای من باعث افتخار است كه بتوانم در حضور شما به اتهاماتی كه بر من وارد شده است جواب دهم و از خود دفاع كنم.
3 مخصوصاً كه می‌دانم شما با قوانين و آداب و رسوم يهود آشنا هستيد، پس تمنا دارم با شكيبايی به عرايضم توجه بفرماييد:
4 «همانطور كه يهوديان می‌دانند، من از كودكی به رسم يهود تربيت شده‌ام، اول در شهر خود طرسوس و بعد در اورشليم، و مطابق آن هم زندگی كردم.
5 اگر ايشان بخواهند، می‌توانند سخنانم را تصديق كنند كه من هميشه يک فريسی خيلی جدی بوده و از قوانين و آداب و رسوم يهود اطاعت كرده‌ام.
6 ولی اين همه تهمت كه به من می‌زنند به اين علت است كه من در انتظار انجام آن وعده‌ای می‌باشم كه خدا به اجداد ما داده است.
7 تمام دوازده قبيلۀ اسرائيل نيز شبانه‌روز تلاش می‌كنند تا به همين اميدی برسند كه من دارم، همين اميدی كه، اعليحضرتا، آن را در من محكوم می‌كنند.
8 اما آيا ايمان به زندگی پس از مرگ جرم است؟ آيا به نظر شما محال است كه خدا بتواند انسان را پس از مرگ دوباره زنده كند؟
9 «من هم زمانی معتقد بودم كه بايد پيروان عيسای ناصری را آزار داد.
10 از اين جهت، به دستور كاهنان اعظم، مسيحيان زيادی را در اورشليم زندانی كردم. وقتی به مرگ محكوم می‌شدند، من نيز به ضد ايشان رأی موافق می‌دادم.
11 در همۀ كنيسه‌ها بارها مسيحيان را با زجر و شكنجه وادار می‌كردم به مسيح بد بگويند. شدت مخالفت من بقدری زياد بود كه حتی تا شهرهای دوردست نيز آنان را تعقيب می‌كردم.
12 «يكبار كه در يک چنين مأموريتی، بسوی دمشق می‌رفتم و اختيارات تام و دستورات كاهنان اعظم نيز در دستم بود.
13 در بين راه نزديک ظهر، اعليحضرتا، از آسمان نور خيره كننده‌ای گرداگرد من و همراهانم تابيد، نوری كه از خورشيد نيز درخشان‌تر بود.
14 وقتی همۀ ما بر زمين افتاديم، صدايی شنيدم كه به زبان عبری به من می‌گفت: پولس! پولس! چرا اينقدر مرا آزار می‌دهی؟ با اين كار، فقط به خودت لطمه می‌زنی.
15 «پرسيدم: آقا شما كيستيد؟ «خداوند فرمود: من عيسی هستم، همان كه تو او را اينقدر آزار می‌دهی.
16 حال، برخيز! چون به تو ظاهر شده‌ام تا تورا انتخاب كنم كه خدمتگزار و شاهد من باشی. تو بايد واقعۀ امروز و اموری را كه در آينده به تو نشان خواهم داد، به مردم اعلام كنی.
17 و من ازتو در برابر قوم خود و قوم‌های بيگانه حمايت خواهم كرد. بلی، می‌خواهم تو را نزد غيريهوديان بفرستم،
18 تا چشمان ايشان را بگشايی تا به حالت واقعی خود پی ببرند و از گناه دست كشيده، از ظلمت شيطان خارج شوند و در نور خدا زندگی كنند. و من گناهان ايشان را خواهم بخشيد و آنان را به خاطر ايمانی كه به من دارند، در بركات مقدسين سهيم خواهم ساخت.
19 «بنابراين، اعليحضرتا، من از آن رؤيای آسمانی سرپيچی نكردم.
20 پس نخست به يهوديان در دمشق، اورشليم و سرتاسر يهوديه و بعد به غير يهوديان اعلام كردم كه توبه نموده، بسوی خدا بازگشت كنند و با اعمال خود نشان دهند كه واقعاً توبه كرده‌اند.
21 بخاطر همين موضوع، يهوديان در خانۀ خدا مرا دستگير نمودند و سعی كردند مرا بكشند.
22 اما به ياری خدا و تحت حمايت او تا امروز زنده مانده‌ام تا اين حقايق را برای همه، كوچک و بزرگ، بيان كنم. پيغام من همان است كه پيغمبران خدا و موسی به مردم تعليم می‌دادند،
23 كه مسيح می‌بايست درد و رنج بكشد و اولين كسی باشد كه پس از مرگ زنده شود تا به اين وسيله، به زندگی يهود و غيريهود روشنايی بخشد.»
24 ناگهان فستوس فرياد زد: «پولس تو ديوانه‌ای! تحصيلات زياد مغز تو را خراب كرده است!»
25 اما پولس جواب داد: «عاليجناب فستوس، من ديوانه نيستم. آنچه می‌گويم عين حقيقت است.
26 خود پادشاه نيز اين امور را می‌دانند. من بسيار روشن و واضح سخن می‌گويم، چون خاطرجمع هستم كه پادشاه با تمام اين رويدادها آشنا می‌باشند، زيرا هيچيک از آنها در خفا صورت نگرفته است.
27 ای اغريپاس پادشاه، آيا به پيغمبران خدا ايمان داريد؟ البته كه داريد…»
28 پادشاه حرف او را قطع كرد و گفت: «آيا به اين زودی می‌خواهی مرا متقاعد كنی كه مسيحی شوم؟»
29 پولس جواب داد: «دير يا زود، از خدا می‌خواهم كه نه فقط شما بلكه تمام كسانی كه در اينجا حاضرند، مانند من مسيحی شوند، اما نه مسيحی زندانی!»
30 آنگاه پادشاه، فرماندار، برنيكی و سايرين برخاستند و از تالار دادگاه بيرون رفتند.
31 هنگامی كه در اين مورد با يكديگر مذاكره نمودند، به توافق رسيده، گفتند: «اين مرد كاری نكرده است كه سزاوار مرگ يا حبس باشد.»
32 اغريپاس به فستوس گفت: «اگر از قيصر دادخواهی نكرده بود، می‌شد او را آزاد كرد.»