Bible

Say Goodbye

To Clunky Software & Sunday Tech Stress!

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Acts 25

:
Farsi - PCB
1 سه روز پس از اينكه فستوس وارد قيصريه شد و پست جديد خود را تحويل گرفت، از قيصريه به اورشليم سفر كرد.
2 در آنجا كاهنان اعظم و مشايخ يهود نزد فستوس رفتند و جريان پولس را به او گفتند،
3 و التماس كردند كه هر چه زودتر او را به اورشليم بفرستد. نقشۀ آنان اين بود كه پولس را در بين راه بكشند.
4 ولی فستوس جواب داد: «چون پولس در قيصريه است و خودم نيز بزودی به آنجا باز می‌گردم،
5 پس عده‌ای از رهبران شما كه در اين امر ذيصلاح می‌باشند، همراه من بيايند تا او را محاكمه كنيم.»
6 فستوس نزديک هشت تا ده روز در اورشليم ماند و سپس به قيصريه بازگشت و روز بعد پولس را برای بازجويی احضار كرد.
7 وقتی پولس وارد دادگاه شد، يهوديان اورشليم دور او را گرفتند و تهمت‌های زيادی بر او وارد آوردند كه البته نتوانستند آنها را ثابت كنند.
8 پولس تمام اتهامات آنان را رد كرد و گفت: «من بی‌تقصيرم. من نه مخالف شريعت يهود هستم، نه به خانۀ خدا بی‌احترامی كرده‌ام، و نه عليه دولت دست به اقدامی زده‌ام.»
9 فستوس كه می‌خواست رضايت يهوديان را جلب كند، از پولس پرسيد: «آيا می‌خواهی به اورشليم بروی و آنجا در حضور من محاكمه شوی؟»
10 پولس جواب داد: «نه، من تبعۀ روم هستم و می‌خواهم در حضور امپراطور روم محاكمه شوم. خود شما می‌دانيد كه من بی‌تقصيرم. اگر هم كاری كرده‌ام كه بايد بميرم، حاضرم بميرم! ولی اگر بی‌تقصيرم، نه شما و نه هيچ كس ديگر حق ندارد مرا بدست اينها بسپارد تا كشته شوم. من درخواست می‌كنم خود قيصر به دادخواست من رسيدگی فرمايند.»
11
12 فستوس با مشاوران خود مشورت كرد و بعد جواب داد: «بسيار خوب! حالا كه می‌خواهی قيصر به دادخواست تو رسيدگی كند، به حضور او خواهی رفت.»
13 چند روز بعد اغريپاس پادشاه با همسر خود برنيكی برای ديدن فستوس به قيصريه آمد.
14 در آن چند روزی كه آنجا بودند، فستوس موضوع پولس را پيش كشيد و به پادشاه گفت: «يک زندانی داريم كه فليكس محاكمه او را به من واگذار كرد.
15 وقتی در اورشليم بودم كاهنان اعظم و مشايخ يهود نزد من از او شكايت كردند و خواستند اعدامش كنم.
16 البته من فوری به ايشان گفتم كه قانون روم كسی را بدون محاكمه محكوم نمی‌كند، بلكه اول به او فرصت داده می‌شود تا با شاكيان خود روبرو شود و از خود دفاع كند.
17 «وقتی ايشان به اينجا آمدند، روز بعد دادگاه تشكيل دادم و دستور دادم پولس را بياورند.
18 ولی تهمت‌هايی كه به او زدند، آن نبود كه من انتظار داشتم.
19 موضوع فقط مربوط به مذهب خودشان بود و يک نفر به نام عيسی كه ايشان می‌گويند مرده است، اما پولس ادعا می‌كند كه او زنده است!
20 از آنجا كه من در اينگونه مسائل وارد نبودم، از او پرسيدم: آيا می‌خواهی به اورشليم بروی و در آنجا محاكمه شوی؟
21 ولی پولس به قيصر متوسل شد! پس، او را به زندان فرستادم تا ترتيب رفتنش را به حضور قيصر بدهم.»
22 اغريپاس گفت: «خود من هم مايل هستم سخنان اين مرد را بشنوم.» فستوس جواب داد: «بسيار خوب، فردا او را به حضور شما خواهم آورد.»
23 روز بعد، وقتی پادشاه و برنيكی با شكوه و جلال تمام وارد تالار دادگاه شدند و اُمرای سپاه و مقامات بلند مرتبه شهر نيز همراهشان بودند، فستوس دستور داد پولس را بياورند.
24 آنگاه فستوس گفت: «اعليحضرتا، حضار محترم، اين است آن مردی كه هم يهوديان قيصريه و هم يهوديان اورشليم خواستار مرگش می‌باشند.
25 ولی به نظر من كاری نكرده است كه سزاوار مرگ باشد. بهرحال، او برای تبرئۀ خود به قيصر متوسل شده است و من هم چاره‌ای ندارم جز اينكه او را به حضور قيصر بفرستم.
26 ولی نمی‌دانم برای قيصر چه بنويسم، چون واقعاً تقصيری ندارد. به همين جهت، او را به حضور شما آورده‌ام و مخصوصاً به حضور شما ای اغريپاس پادشاه، تا از او بازجويی كنيد و بعد بفرماييد چه بنويسم.
27 چون صحيح نيست يک زندانی را به حضور قيصر بفرستم ولی ننويسم جرم او چيست!»