Bible

Transform

Your Worship Experience with Great Ease

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Judges 13

:
Farsi - PCB
1 قوم اسرائيل بار ديگر نسبت به خداوند گناه ورزيدند. بنابراين خداوند ايشان را مدت چهل سال به دست فلسطينيها گرفتار نمود.
2 روزی فرشتهٔ خداوند بر همسر مانوح از قبيلۀ دان كه در شهر صرعه زندگی می‌كرد ظاهر شد. اين زن، نازا بود و فرزندی نداشت، اما فرشته به او گفت: «هر چند تا بحال نازا بوده‌ای، ولی بزودی حامله شده، پسری خواهی زاييد.
3
4 مواظب باش شراب و مسكرات ننوشی و چيز حرام و ناپاک نخوری.
5 موی سر پسرت هرگز نبايد تراشيده شود، چون او نذيره بوده، از بدو تولد وقف خدا خواهد بود. او شروع به رهانيدن اسرائيليها از دست فلسطينيها خواهد كرد.»
6 آن زن با شتاب پيش شوهرش رفت و به او گفت: «مرد خدايی به من ظاهر شد كه صورتش مانند فرشتۀ خدا مهيب بود. من نام و نشانش را نپرسيدم و او هم اسم خود را به من نگفت.
7 اما گفت كه من صاحب پسری خواهم شد. او همچنين به من گفت كه نبايد شراب و مسكرات بنوشم و چيز حرام و ناپاكی بخورم؛ زيرا كودک نذيره بوده، از شكم مادر تا دم مرگ وقف خدا خواهد بود!»
8 آنگاه مانوح چنين دعا كرد: «ای خداوند، خواهش می‌كنم تو آن مرد خدا را دوباره نزد ما بفرستی تا او به ما ياد دهد با فرزندی كه به ما می‌بخشی چه كنيم.»
9 خدا دعای وی را اجابت فرمود و فرشتۀ خدا بار ديگر بر زن او كه در صحرا نشسته بود، ظاهر شد. اين بار هم شوهرش مانوح نزد وی نبود.
10 پس او دويده، به شوهرش گفت: «آن مردی كه به من ظاهر شده بود، باز هم آمده است!»
11 مانوح بشتاب همراه همسرش نزد آن مرد آمده، از او پرسيد: «آيا تو همان مردی هستی كه با زن من صحبت كرده بودی؟» فرشته گفت: «بلی.»
12 پس مانوح از او پرسيد: «بعد از تولد بچه چگونه بايد او را بزرگ كنيم؟»
13 فرشته جواب داد: «زن تو بايد از آنچه كه او را منع كردم، پرهيز كند. او نبايد از محصول درخت انگور بخورد يا شراب و مسكرات بنوشد. او همچنين نبايد چيز حرام و ناپاک بخورد. او بايد هر چه به او امر كرده‌ام بجا آورد.»
14
15 آنگاه مانوح به فرشته گفت: «خواهش می‌كنم همين جا بمان تا بروم و برايت غذايی بياورم.»
16 فرشته جواب داد: «در اينجا منتظر می‌مانم، ولی چيزی نمی‌خورم. اگر می‌خواهی چيزی بياوری، هديه‌ای بياور كه بعنوان قربانی سوختنی به خداوند تقديم گردد.» (مانوح هنوز نمی‌دانست كه او فرشتۀ خداوند است.)
17 سپس مانوح اسم او را پرسيده، گفت: «وقتی هر آنچه گفته‌ای واقع گردد می‌خواهيم به مردم بگوييم كه چه كسی اين پيشگويی را كرده است!»
18 فرشته گفت: «نام مرا نپرس، زيرا نام عجيبی است!»
19 پس مانوح بزغاله و هديه‌ای از آرد گرفته، آن را روی قربانگاهی سنگی به خداوند تقديم كرد و فرشته عمل عجيبی انجام داد.
20 وقتی شعله‌های آتش قربانگاه بسوی آسمان زبانه كشيد فرشته در شعلهٔ آتش به آسمان صعود نمود! مانوح و زنش با ديدن اين واقعه رو بر زمين نهادند و مانوح فهميد كه او فرشتهٔ خداوند بوده است. اين آخرين باری بود كه آنها او را ديدند.
21
22 مانوح به همسر خود گفت: «ما خواهيم مرد، زيرا خدا را ديديم!»
23 ولی زنش به او گفت: «اگر خداوند می‌خواست ما را بكشد هديه و قربانی ما را قبول نمی‌كرد، اين وعدۀ عجيب را به ما نمی‌داد و اين كار عجيب را بعمل نمی‌آورد.»
24 آن زن پسری بدنيا آورد و او را «سامسون» نام نهاد. او رشد كرد و بزرگ شد و خداوند او را بركت داد.
25 هر وقت كه سامسون به لشكرگاه دان كه بين صرعه و اشتاعول قرار داشت می‌رفت، روح خداوند وی را به غيرت می‌آورد.