Bible

Simplify

Your Church Tech & Streamline Your Worship

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Job 10

:
Farsi - PCB
1 از زندگی سير شده‌ام. پس بگذاريد زبان به شكايت گشوده، از تلخی جانم سخن بگويم.
2 ای خدا مرا محكوم نكن؛ فقط به من بگو چه كرده‌ام كه با من چنين می‌كنی؟
3 آيا بنظر تو اين درست است كه به من ظلم روا داری و انسانی را كه خود آفريده‌ای ذليل سازی و شادی و خوشبختی را نصيب بدكاران بگردانی؟
4 آيا تو مثل ما انسانها قضاوت می‌كنی؟ آيا می‌ترسی عمرت به سرآيد و نتوانی مرا مجازات كنی و يا فكر می‌كنی كسی می‌تواند مرا از چنگ تو برهاند؟ پس چرا مرا برای گناهانی كه مرتكب نشده‌ام اينچنين تعقيب می‌كنی؟
5
6
7
8 دستهای تو بود كه مرا سرشت و اكنون همان دستهاست كه مرا نابود می‌كند.
9 به ياد آور كه مرا از خاک به وجود آوردی؛ آيا به اين زودی مرا به خاک بر می‌گردانی؟
10 به پدرم قدرت بخشيدی تا مرا توليد نمايد و گذاشتی در رحم مادرم رشد كنم.
11 پوست و گوشت به من دادی و استخوانها و رگ و پی‌ام را بهم بافتی.
12 تو بودی كه به من حيات بخشيدی و محبت تو بود كه مرا زنده نگهداشت.
13 با وجود اين، از ابتدای خلقتم هميشه فكر تو اين بوده كه اگر من مرتكب گناهی شدم، از بخشيدنم امتناع ورزی و مرا نابود كنی.
14
15 چه آدم بيچاره‌ای هستم! اگر كار خوب بكنم به حساب نمی‌آيد، ولی تا كوچكترين گناهی از من سر بزند فوری تنبيه می‌شوم.
16 اگر بخواهم از زمين برخيزم، مثل شير بر من می‌پری و باز قدرت خود را عليه من به نمايش می‌گذاری.
17 پيوسته عليه من شاهد می‌آوری؛ هر لحظه بر خشم خود نسبت به من می‌افزايی و ضربات پی‌درپی بر من فرود می‌آوری.
18 چرا گذاشتی به دنيا بيايم؟ ای كاش قبل از اينكه چشمی مرا می‌ديد، جان می‌دادم.
19 آنوقت از اين زندگی نكبت‌بار رهايی می‌يافتم و از رحم مادر به گور می‌رفتم.
20 آيا نمی‌بينی كه ديگر چيزی از عمرم باقی نمانده است؟ پس ديگر تنهايم بگذار. بگذار دمی استراحت كنم.
21 بزودی می‌روم و ديگر باز نمی‌گردم. به سرزمينی می‌روم كه سرد و تاريک است
22 به سرزمين ظلمت و پريشانی، به جايی كه خود نور هم تاريكی است.