Bible

Transform

Your Worship Experience with Great Ease

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Jeremiah 39

:
Farsi - PCB
1 در ماه دهم از نهمين سال سلطنت صدقيا، پادشاه يهودا، نبوكدنصر، پادشاه بابل، با تمام سپاه خود بار ديگر به اورشليم حمله كرده، آن را محاصره نمود.
2 در روز نهم ماه چهارم، از سال يازدهم سلطنت صدقيا، بابلی‌ها ديوار شهر را خراب كرده، به داخل رخنه نمودند و شهر را تصرف كردند.
3 سپس تمام فرماندهان سپاه بابل داخل شهر شدند و پيروزمندانه كنار «دروازۀ وسطی» نشستند. در ميان آنها نرجل شراصر، سمجرنبو، سرسكيم و نرجل شراصر (مشاور پادشاه بابل)، به چشم می‌خوردند.
4 وقتی صدقيای پادشاه و لشكريانش ديدند كه شهر سقوط كرده، شبانه از دروازه‌ای كه بين دو ديوار پشت باغ كاخ سلطنتی بود، فرار كردند و بسوی درۀ اردن رفتند.
5 ولی بابليها، پادشاه را تعقيب كردند و او را در دشت اريحا گرفتند و به حضور نبوكدنصر، پادشاه بابل آوردند. او در شهر ربله واقع در خاک حمات مستقر شده بود. در آنجا او حكم مجازات صدقيا را صادر كرد.
6 پادشاه بابل دستور داد فرزندان صدقيا و مقامات يهودا را در برابر چشمان او اعدام كنند.
7 سپس امر كرد كه چشمان صدقيا را از حدقه درآورند و او را با زنجير ببندند و به بابل ببرند.
8 در اين ضمن، بابليها شهر و كاخ سلطنتی را به آتش كشيدند و ديوار شهر را خراب كردند.
9 به دستور نبوزرادان فرماندۀ سپاه بابل، باقيماندۀ جمعيت اورشليم و تمام كسانی را كه به او پناه آورده بودند، به بابل فرستادند؛
10 ولی فقيران را كه چيزی نداشتند در سرزمين يهودا باقی گذاشتند و مزرعه و تاكستان به ايشان دادند.
11 در ضمن نبوكدنصر به نبوزرادان دستور داده بود كه مرا پيدا كند و سفارش كرده بود كه از من بخوبی مواظبت نمايد و هر چه می‌خواهم، در اختيارم بگذارد.
12
13 پس نبوزرادان، فرماندۀ سپاه بابل و نبوشزبان رئيس خواجه‌سرايان و نرجل شراصر، مشاور پادشاه و ساير مقامات طبق دستور پادشاه، سربازانی به زندان فرستادند تا مرا ببرند و به جدليا (پسر اخيقام، نوۀ شافان) بسپارند تا مرا به خانۀ خود ببرد. به اين ترتيب من به ميان قوم خود كه در آن سرزمين باقی مانده بودند، بازگشتم.
14
15 پيش از حملۀ بابلی‌ها، زمانی كه من هنوز در زندان بودم، خداوند اين پيغام را به من داد:
16 «به سراغ عبدملک حبشی بفرست و به او بگو كه خداوند قادر متعال، خدای اسرائيل چنين می‌فرمايد: «بلاهايی را كه قبلاً گفته بودم، بزودی بر سر اين شهر خواهم آورد، و تو نيز شاهد آن خواهی بود.
17 ولی تو را از مهلكه نجات خواهم داد و به دست كسانی كه از ايشان می‌ترسی، كشته نخواهی شد.
18 به پاس ايمان و اعتمادی كه نسبت به من داری، جانت را حفظ می‌كنم و تو را در امان نگه خواهم داشت.»