Bible

Say Goodbye

To Clunky Software & Sunday Tech Stress!

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Acts 20

:
Farsi - PCB
1 وقتی سروصداها خوابيد، پولس به دنبال مسيحيان فرستاد و پس از موعظه و تشويق، از آنان خداحافظی كرد و بطرف مقدونيه براه افتاد.
2 سر راه خود به هر شهری كه می‌رسيد، برای مسيحيان موعظه می‌كرد. به اين ترتيب، به يونان رسيد
3 و سه ماه در آنجا اقامت نمود. سپس، خواست با كشتی به سوريه برود، اما وقتی فهميد يهوديان توطئه چيده‌اند كه او را بكشند، تصميم گرفت از راه مقدونيه مراجعت كند.
4 چند نفر نيز تا آسيا همراه او رفتند كه عبارت بودند از سوپاترس اهل بيريه، ارسترخوس و سكندس اهل تسالونيكی، گايوس اهل دربه، تيموتائوس، تيخيكوس و تروفيموس كه همه به شهرهای خود در آسيا باز می‌گشتند.
5 ايشان جلوتر رفتند و در تروآس منتظر ما ماندند.
6 پس از عيد پِسَح، از شهر فيليپی واقع در شمال يونان سوار كشتی شديم و پنج روز بعد به بندر تروآس در آسيا رسيديم و يک هفته در آنجا مانديم.
7 يكشنبه برای مراسم شام مقدس دور هم جمع شديم و پولس برای ما موعظه می‌كرد؛ و چون روز بعد می‌خواست از آن شهر برود، تا نيمه‌های شب صحبت كرد.
8 در بالاخانه‌ای كه جمع بوديم، چراغهای بسياری روشن بود.
9 همينطور كه پولس سخن را طول می‌داد، جوانی به نام افتيخُس كه كنار پنجره نشسته بود، خوابش برد و از طبقۀ سوم پايين افتاد و مرد.
10 پولس پايين رفت و او را در آغوش گرفت و گفت: «ناراحت نباشيد او صحيح و سالم است!» همينطور نيزبود! همه خوشحال شدند و با هم به بالاخانه بازگشتند و شام مقدس را خوردند. پولس باز سخن را ادامه داد تا كم‌كم هوا روشن شد. آنگاه ايشان را ترک گفت.
11
12
13 پولس می‌خواست از راه خشكی به اَسوس برود و ما پيش از او با كشتی به آن شهر رفتيم.
14 در اسوس به هم رسيديم و با كشتی به مِتيلينی رفتيم.
15 روز بعد، از جزيرۀ خيوس گذشتيم و روز دوم به بندر ساموس رسيديم، و روز سوم وارد ميليتُس شديم.
16 پولس نمی‌خواست اين بار در شهر افسس توقف نمايد، چون عجله داشت كه اگر ممكن باشد، برای عيد پنطيكاست در اورشليم باشد.
17 اما وقتی در ميليتُس از كشتی پياده شديم، برای كشيشان كليسای افسس پيغام فرستاد كه بيايند در كشتی او را ببينند.
18 وقتی آمدند، به آنان گفت: «شما می‌دانيد از روزی كه به آسيا قدم گذاشتم تابحال،
19 باكمال فروتنی و اشک و آه به خداوند خدمت كرده و هميشه با خطر مرگ روبرو بوده‌ام، چون يهوديان برای كشتن من توطئه می‌چيدند.
20 با وجود اين، چه در ميان مردم و چه در خانه‌ها، هميشه حقيقت را به شما گفته و هرگز كوتاهی نكرده‌ام.
21 به يهوديان و غير يهوديان نيز اعلام می‌كردم كه لازم است از گناه دست بكشند و از راه ايمان به خداوند ما عيسی مسيح، بسوی خدا بازگردند.
22 «اكنون به دستور روح خداوند می‌خواهم به اورشليم بروم و نمی‌دانم بر من چه خواهد گذشت،
23 بجز اينكه روح‌القدس در هر شهر به من می‌گويد كه زندان و زحمت در انتظارم می‌باشد.
24 ولی زندگی وقتی برايم ارزش دارد كه آن را در راه خدمتی كه عيسای خداوند به من سپرده است صرف كنم و آن را به كمال رسانم، يعنی پيغام خوش انجيل را به ديگران برسانم و بگويم كه خدا مهربان است و همه را دوست دارد.
25 «می‌دانم كه بعد از اين، هيچكدام از شما كه پيغام خدا را بارها به شما اعلام كرده‌ام، ديگر مرا نخواهيد ديد.
26 بگذاريد بگويم كه خون كسی به گردن من نيست و اگر كسی از فيض خدا محروم مانده، من مقصر نيستم.
27 چون در حق كسی كوتاهی نكردم، بلكه پيغام خدا را به همه رساندم.
28 «پس مواظب خودتان باشيد و از گلۀ خدا يعنی ايماندارانی كه مسيح به قيمت خون خود خريده است نگهداری كنيد و كلام خدا را به ايشان تعليم دهيد؛ زيرا روح‌القدس شما را ناظر و مسئول مقرر فرمود.
29 می‌دانم وقتی بروم معلمين دروغين مانند گرگان درنده به جان شما خواهند افتاد و به گله رحم نخواهند كرد.
30 بعضی از ميان خود شما نيز حقيقت را وارونه جلوه خواهند داد تا مردم را به دنبال خود بكشند.
31 پس، مواظب خود باشيد! فراموش نكنيد در اين سه سالی كه با شما بودم، پيوسته از شما مواظبت می‌كردم و شبانه روز برای شما در دعا اشک می‌ريختم.
32 «و حال شما را به دست خدا و كلام پرقدرت او می‌سپارم كه قادر است ايمان شما را بنا كند و تمام بركاتی را كه مخصوص برگزيدگان اوست، به شما بدهد.
33 «می‌بينيد كه من هرگز نه طمع پول داشتم و نه طمع لباس،
34 بلكه با اين دستها هميشه كار می‌كردم تا خرج خود و همراهانم را تأمين كنم.
35 از لحاظ كار سخت و كمک به فقرا نيز پيوسته برای شما نمونه بودم، چون كلمات عيسای خداوند را بخاطر داشتم كه فرمود: دادن بهتر از گرفتن است.»
36 وقتی سخن پولس تمام شد، زانو زد و با ايشان دعا كرد.
37 سپس، همه گريۀ بسيار كردند و پولس را در آغوش كشيده، بوسيدند.
38 آنچه كه بيشتر از همه آنان را اندوهگين ساخت، اين گفتۀ پولس بود كه گفت: «ديگر مرا نخواهيد ديد». آنگاه او را تا كشتی بدرقه كردند.