Bible

Upgrade

Your Church Presentations in Minutes

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

2 Samuel 6

:
Farsi - PCB
1 داود سربازان زبدۀ خود را به تعداد سی هزار نفر جمع كرد و به قريۀ يعاريم رفت تا صندوق عهد خدا را از آنجا بياورد. (اين صندوق به نام خداوند قادر متعال ناميده می‌شد. روی صندوق دو مجسمۀ فرشته قرار داشت و حضور خداوند بر آنها بود.)
2
3 صندوق عهد را از خانۀ ابيناداب كه در كوهستان بود برداشته، بر عرابه‌ای نو گذاشتند. عُزه و اخيو (پسران ابيناداب)، گاوهای عرابه را می‌راندند.
4 اخيو، پيشاپيش صندوق عهد می‌رفت،
5 و داود با رهبران قوم اسرائيل كه از پشت سر او در حركت بودند با صدای تار و چنگ و دايره زنگی و دهل و سنج، با تمام قدرت آواز می‌خواندند و پايكوبی می‌كردند.
6 اما وقتی به خرمنگاه ناكن رسيدند، گاوها لغزيدند و عزه دست خود را دراز كرد و صندوق عهد را گرفت كه نيفتد.
7 آنگاه خشم خداوند بر عزه شعله‌ور شد و برای اين بی‌احترامی او را در همانجا كنار صندوق عهد، كشت.
8 داود از اين عمل خداوند غمگين شد و آن مكان را «مجازات عزه» ناميد كه تا به امروز نيز به اين نام معروف است.
9 آن روز داود از خداوند ترسيد و گفت: «چطور می‌توانم صندوق عهد را به خانه ببرم؟»
10 پس تصميم گرفت بجای شهر داود، آن را به خانهٔ عوبيد ادوم كه از جت آمده بود، ببرد.
11 صندوق عهد، سه ماه در خانۀ عوبيد ماند و خداوند، عوبيد و تمام اهل خانۀ او را بركت داد.
12 داود وقتی شنيد خداوند عوبيد را به دليل وجود صندوق عهد در خانه‌اش بركت داده است، نزد او رفت و صندوق عهد را گرفت و با جشن و سرور بسوی اورشليم رهسپار شد.
13 مردانی كه آن را حمل می‌كردند بيشتر از شش قدم نرفته بودند كه داود آنها را متوقف كرد تا يک گاو و يک گوسالۀ فربه قربانی كند.
14 داود لباس كاهنان را پوشيده بود و با تمام قدرت در حضور خداوند می‌رقصيد.
15 به اين ترتيب قوم اسرائيل با صدای شيپورها، شادی كنان صندوق عهد را به اورشليم آوردند.
16 وقتی جمعيت همراه صندوق عهد وارد شهر شدند، ميكال دختر شائول از پنجره نگاه كرد و داود را ديد كه در حضور خداوند می‌رقصد و پايكوبی می‌كند، پس در دل خود او را تحقير كرد.
17 صندوق عهد را در خيمه‌ای كه داود برای آن تدارک ديده بود، گذاشتند و داود قربانی‌های سوختنی و قربانی‌های سلامتی به خداوند تقديم نمود.
18 آنگاه قوم اسرائيل را به نام خداوند قادر متعال بركت داد
19 و به هر يک از زنان و مردان يک قرص نان معمولی، يک نان خرما و يک نان كشمشی داد. وقتی جشن تمام شد و مردم به خانه‌های خود رفتند،
20 داود برگشت تا خانوادۀ خود را بركت دهد. اما ميكال به استقبال او آمده، با لحنی تحقيرآميز به او گفت: «پادشاه اسرائيل امروز چقدر با وقار و سنگين بود! خوب خودش را مثل يک آدم ابله جلو كنيزان رسوا كرد!»
21 داود به ميكال گفت: «من امروز در حضور خداوندی می‌رقصيدم كه مرا انتخاب فرمود تا بر پدرت و خانوادۀ او برتر باشم و قوم خداوند، اسرائيل را رهبری كنم.
22 بلی، اگر لازم باشد از اين هم كوچكتر و نادانتر می‌شوم. ولی مطمئن باش كه احترام من پيش كنيزان از بين نرفته است.»
23 پس ميكال، دختر شائول، تا آخر عمر بی‌فرزند ماند.