Bible

Connect

With Your Congregation Like Never Before

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Daniel 5

:
Farsi - NMV
1 بِلشَصَّرِ پادشاه ضیافتی بزرگ برای هزار تن از بزرگان خود بر پا داشت و با آن هزار تن به نوشیدن شراب پرداخت.
2 بِلشَصَّر به هنگام نوشیدن شراب دستور داد تا جامهای طلا و نقره را که پدرش نبوکدنصر از معبد اورشلیم برده بود، بیاورند تا پادشاه و اُمَرا و زنان و مُتَعِه‌هایش از آنها بنوشند.
3 پس جامهای طلا را که از معبد، یعنی خانۀ خدا در اورشلیم برده بودند، آوردند، و پادشاه و امرا و زنان و مُتَعِه‌هایش از آنها نوشیدند.
4 آنها شراب می‌نوشیدند و خدایان طلا و نقره و برنج و آهن و چوب و سنگ را ستایش می‌کردند.
5 ناگاه انگشتان دست انسانی پدیدار شد و در برابر چراغدان بر گچِ دیوارِ کاخِ پادشاه نوشتن آغاز کرد. و پادشاه دستی را که می‌نوشت می‌دید.
6 آنگاه رنگ از رخسار پادشاه برفت و اندیشه‌هایش او را مضطرب ساخت و بندهای کمرش سست شده، زانوانش به هم می‌خورد.
7 پادشاه به آواز بلند ندا در داد که افسونگران و کَلدانیان و طالع‌بینان را بیاورند. پادشاه حکیمان بابِل را خطاب کرده، گفت: «هر که این نوشته را بخواند و تفسیرش را برایم بیان کند، جامۀ ارغوان بر تنش خواهند کرد و طوقِ زرین بر گردنش خواهند نهاد، و حاکم سوّم در مملکت خواهد بود.»
8 پس تمامی حکیمان پادشاه آمدند، اما نتوانستند نوشته را بخوانند یا تفسیرش را بر پادشاه بازگویند.
9 پس بِلشَصَّرِ پادشاه بسیار مضطرب گشت و رنگ از رخسارش برفت، و اُمرای او نیز پریشان شدند.
10 شهبانو به سبب سخنان پادشاه و امرایش به تالار ضیافت درآمد، و گفت: «پادشاه تا به ابد زنده بماند! اندیشه‌هایت تو را مضطرب مسازد و رنگ از رخسارت مرود!
11 مردی در مملکت تو هست که روحِ خدایانِ قدوس در اوست. در روزگار پدرت، روشن‌بینی و بصیرت و حکمتی همچون حکمتِ خدایان در او یافت شد. پدرت نبوکدنصرِ پادشاه، آری پدرت، پادشاه، وی را به ریاست جادوگران و افسونگران و کَلدانیان و طالع‌بینان برگماشت؛
12 زیرا روحی برتر و معرفت و بصیرت و تعبیر خوابها و حل معماها و گشودن گره‌ها در این دانیال که پادشاه او را بَلطَشَصَّر نامید، یافت شد. اکنون دانیال فرا خوانده شود، و او تفسیر را بیان خواهد کرد.»
13 پس دانیال را به حضور پادشاه آوردند، و پادشاه دانیال را گفت: «آیا تو همان دانیال از تبعیدیان یهود هستی که پدرم پادشاه از یهودا آورد؟
14 دربارۀ تو شنیده‌ام که روح خدایان در توست و روشن‌بینی و بصیرت و حکمتی برتر در تو یافت می‌شود.
15 هم‌اکنون حکیمان و افسونگران را نزد من آوردند تا این نوشته را بخوانند و تفسیرش را برایم بازگویند، ولی نتوانستند آن را تفسیر کنند.
16 اما دربارۀ تو شنیده‌ام که به بیان تعبیرها و گشودن گره‌ها توانایی. حال اگر بتوانی این نوشته را بخوانی و تفسیرش را برایم بیان کنی، جامۀ ارغوان بر تنت خواهند کرد و طوقی زرّین بر گردنت خواهند نهاد و حاکم سوّم در مملکت خواهی شد.»
17 آنگاه دانیال در حضور پادشاه پاسخ داده، گفت: «هدایایت از آنِ تو باشد و اَنعامت را به دیگری بده. ولی نوشته را برای پادشاه خواهم خواند و تفسیرش را برای او بیان خواهم کرد.
18 پادشاها، خدای متعال به پدرت نبوکدنصر حکومت و عظمت و فَرّ و شکوه عطا فرمود.
19 و به سبب عظمتی که به وی بخشید، تمامی قومها و ملتها و زبانها از او ترسان و لرزان بودند. هر که را می‌خواست می‌کُشت و هر که را می‌خواست زنده نگاه می‌داشت؛ هر که را می‌خواست برمی‌افراشت و هر که را می‌خواست پست می‌ساخت.
20 اما چون دلش مغرور و سخت گردید به گونه‌ای که متکبرانه عمل می‌کرد، از تخت پادشاهی خویش به زیر افکنده شد و جلالش از او ستانده گشت.
21 از میان بنی‌آدم رانده شد و دلش چون دل حیوان گشت، و در کنار خَران وحشی سکونت گزید. او را همچون گاو علف می‌خوراندند و بدنش از شبنم آسمان تَر می‌شد، تا زمانی که دریافت خدای متعال است که در حکومت بشری حکم می‌رانَد و هر که را بخواهد بر آن می‌گمارَد.
22 و تو ای بِلشَصَّر، پسر او، گرچه تمامی اینها را می‌دانستی، خود را متواضع نساختی.
23 بلکه بر ضد خداوند آسمانها خود را برافراشتی. جامهای خانۀ او را به حضورت آوردند و تو و اُمَرا و زنان و مُتَعِه‌هایت در آنها شراب نوشیدید و خدایان طلا و نقره و برنج و آهن و چوب و سنگ را که نه می‌بینند و نه می‌شنوند و نه می‌فهمند، ستایش کردید. اما خدایی را که نَفَست در دست اوست و تمامی راههایت از آن وی، تجلیل نکردی.
24 «پس این دست از حضور او فرستاده شد و این نوشته مکتوب گردید.
25 نوشته این است: مِنِه، مِنِه، ثِقِل و پَرسین.
26 و تفسیر امر چنین است: مِنِه: خدا روزهای سلطنت تو را برشمرده و آن را به پایان رسانده است؛
27 ثِقِل: در ترازو وزن شده و ناقص یافت شده‌ای.
28 پِرِس: پادشاهی تو تقسیم گشته و به مادها و پارس‌ها داده شده است.»
29 آنگاه به فرمان بِلشَصَّر، دانیال را به جامۀ ارغوان پوشانیدند و طوق زرین بر گردنش نهاده، ندا در دادند که او در مملکت حاکم سوّم است.
30 همان شب، بِلشَصَّر، پادشاه کَلدانیان کشته شد،
31 و داریوش مادی که نزدیک به شصت و دو سال داشت، به حکومت رسید.