Bible

Focus

On Your Ministry and Not Your Media

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Mark 8

:
Farsi - GNN
1 در آن روزها بار دیگر جمعیت زیادی دور عیسی جمع شد و چون غذایی نداشتند عیسی شاگردان را خواست و به ایشان فرمود:
2 «دل من بحال این جمعیت می سوزد. سه روز است که آن ها با من هستند و چیزی برای خوردن ندارند.
3 اگر آن ها را گرسنه به منزل بفرستیم در بین راه از حال خواهند رفت، چون بعضی از آن ها از راه دور آمده اند.»
4 شاگردان در جواب گفتند: «چگونه می توان در این بیابان برای آن ها غذا تهیه کرد؟»
5 عیسی پرسید: «چند نان دارید؟» آن ها جواب دادند: «هفت نان.»
6 پس به مردم امر کرد روی زمین بنشینند. آنگاه هفت نان را گرفت و بعد از شکرگزاری به درگاه خدا نانها را پاره کرد و به شاگردان داد تا بین مردم تقسیم کنند، شاگردان نانها را بین مردم تقسیم کردند.
7 همچنین چند ماهی کوچک داشتند. عیسی خدا را برای آن ها شکر کرد و امر کرد آن ها را بین مردم تقسیم نمایند.
8 همه خوردند و سیر شدند و هفت سبد پُر از نانهای باقیمانده جمع کردند.
9 آن ها در حدود چهار هزار نفر بودند. عیسی ایشان را رخصت کرد.
10 پس از آن فوراً با شاگردان خود در کشتی نشست و به منطقۀ دلمانوته رفت.
11 پیروان فرقۀ فریسی پیش عیسی آمده و با او به بحث پرداختند و از روی امتحان از او معجزه ای آسمانی خواستند.
12 عیسی از دل آهی کشید و فرمود: «چرا مردمان این زمانه به دنبال معجزه هستند؟ بیقین بدانید هیچ معجزه ای به آنها داده نخواهد شد.»
13 پس از آن عیسی آنها را ترک کرد و دوباره در کشتی نشست و به طرف دیگر بحیره رفت.
14 شاگردان فراموش کرده بودند که با خود نان ببرند و در کشتی بیش از یک نان نداشتند.
15 عیسی به ایشان فرمود: «از خمیرمایۀ فریسی ها و خمیرمایۀ هیرودیس دور باشید و احتیاط کنید.»
16 شاگردان در بین خود بحث کرده گفتند: «چون ما نان نیاورده ایم، او این را می گوید.»
17 عیسی می دانست آن ها به هم چه می گویند. پس به ایشان فرمود: «چرا دربارۀ نداشتن نان با هم بحث می کنید؟ مگر هنوز درک نمی کنید و نمی فهمید؟ آیا دل و ذهن شما هنوز کور است؟
18 شما که هم چشم دارید و هم گوش، آیا نمی بینید و نمی شنوید؟ آیا فراموش کرده اید
19 که چگونه آن پنج نان را بین پنج هزار مرد تقسیم کردم؟ آن موقع چند سبد از نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «دوازده سبد.»
20 عیسی پرسید: «وقتی نان را بین چهار هزار نفر تقسیم کردم چند سبد از نانهای باقیمانده جمع کردید؟» گفتند: «هفت سبد.»
21 پس عیسی به ایشان فرمود: «آیا بازهم نمی فهمید؟»
22 عیسی و شاگردان به بیتسَیدا رسیدند. در آنجا نابینایی را پیش عیسی آوردند و از او خواهش کردند که دست خود را روی آن کور بگذارد.
23 او دست نابینا را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. بعد به چشم هایش آب دهان مالید و دست های خود را روی او گذاشت و پرسید: «آیا چیزی می بینی؟»
24 او به بالا دید و گفت: «مردم را مثل درخت هایی می بینم که حرکت می کنند.»
25 عیسی دوباره دست های خود را روی چشم های او گذاشت. آن مرد با دقت دید و شفا یافت و دیگر همه چیز را به خوبی می دید.
26 عیسی او را به منزل فرستاد و به او فرمود که به آن ده برنگردد.
27 عیسی و شاگردان به دهکده های اطراف قیصریۀ فیلیپُس رفتند. در بین راه عیسی از شاگردان پرسید: «مردم مرا چه کسی می دانند؟»
28 آن ها جواب دادند: «بعضی می گویند تو یحیای تعمید دهنده هستی، عده ای می گویند تو الیاس و عده ای هم می گویند که یکی از انبیاء هستی.»
29 از ایشان پرسید: «به عقیده شما من کیستم؟» پِترُس جواب داد: «تو مسیح هستی.»
30 بعد عیسی به آنها امر کرد که دربارۀ او به هیچ کس چیزی نگویند.
31 آنگاه عیسی به تعلیم ایشان شروع کرد و گفت: «لازم است پسر انسان متحمل رنج های زیادی شده و بوسیلۀ رهبران و سران کاهنان و علمای دین رد و کشته شود و پس از سه روز زنده گردد.»
32 عیسی این موضوع را بسیار واضع گفت. بطوری که پِترُس او را به گوشه ای برده ملامت کرد.
33 اما عیسی برگشت و به شاگردان نگاهی کرد و با سرزنش به پِترُس گفت: «از من دور شو، ای شیطان، افکار تو افکار انسانی است نه خدایی.»
34 پس عیسی مردم و همچنین شاگردان خود را پیش خود خواست و به ایشان فرمود: «اگر کسی بخواهد از من پیروی کند، باید خود را فراموش کرده و صلیب خود را بردارد و بدنبال من بیاید.
35 زیرا هرکه بخواهد جان خود را حفظ کند آن را از دست خواهد داد، اما هرکه بخاطر من و انجیل جان خود را فدا کند، آن را نجات خواهد داد.
36 چه فایده دارد که آدم تمام جهان را ببرد اما جان خود را ببازد؟
37 و انسان چه می تواند بدهد تا جان خود را باز یابد؟بنابراین هرکه از من و سخنان من در این زمانۀ گناه آلود و فاسد عار داشته باشد، پسر انسان هم در وقتی که در جلال پدر خود با فرشتگان مقدس می آید از او عار خواهد داشت.»
38 بنابراین هرکه از من و سخنان من در این زمانۀ گناه آلود و فاسد عار داشته باشد، پسر انسان هم در وقتی که در جلال پدر خود با فرشتگان مقدس می آید از او عار خواهد داشت.»