Bible

Say Goodbye

To Clunky Software & Sunday Tech Stress!

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

Isaiah 39

:
Farsi - GNN
1 در همان زمان مردوک بَلدان (پسر بَلدان) پادشاه بابل نمایندگان خود را همراه با نامه و تحفه ای پیش حزقیا فرستاد، زیرا شنیده بود که از یک بیماری سخت شفا یافته است.
2 حزقیا از آن ها پذیرائی شایانی کرد و آن ها را به قصر سلطنتی برد و خزانه های طلا و نقره، عطریات، و روغنهای خوشبو و همچنین اسلحه خانۀ خود را با همه چیزهائی که در کشورش یافت می شد به آن ها نشان داد و هیچ چیزی را از آن ها پنهان نکرد.
3 آنگاه اشعیای نبی پیش حزقیا آمد و پرسید: «این مردان چه می گفتند و از کجا آمده اند؟» حزقیا پادشاه جواب داد: «آن ها از یک سرزمین دور، از بابل آمده اند.»
4 اشعیا سوال کرد: «آن ها در قصر تو چه دیدند؟» حزقیا گفت: «هر چیزی که در قصر من و در خزاین بود به آن ها نشان دادم.»
5 آنگاه اشعیا به حزقیا گفت: «به این کلام خداوند متعال گوش بده که می فرماید:
6 روزی می رسد که همه چیزی که در قصرت داری و آنچه را که پدرانت ذخیره کرده اند به بابل برده می شود و هیچ چیزی برایت باقی نمی ماند.
7 بعضی از پسرانت را هم به اسارت می برند و از آن ها در قصر پادشاه بابل بعنوان خواجه سرا کار می گیرند.»حزقیا فهمید تا زمانی که او زنده است صلح و امنیت برقرار خواهد بود و گفت: «آنچه خداوند فرمود، نیکو و بجا است.»
8 حزقیا فهمید تا زمانی که او زنده است صلح و امنیت برقرار خواهد بود و گفت: «آنچه خداوند فرمود، نیکو و بجا است.»